زندگی نامه

ادواردو آنیلی در ۹ ژوئن ۱۹۵۴ میلادی ‌(۱۹ خرداد سال ۱۳۳۳ هجری شمسی) در خانواده‌ای ثروتمند و اشراف‌زاده در نیویورک به دنیا آمد.

خاندان آنیلی، خاندان بسیار ثروتمند و معروفی در ایتالیا بودند که صاحب کارخانه خودروسازی فیات و باشگاه فوتبال یونتوس بودند. پدر ادواردو، «جیووانی آنیلی»، رئیس کارخانه خودروسازی فیات و باشگاه یونتوس بود.

جیووانی آنیلی، پدر مسیحی ادواردو

جیووانی آنیلی به مرور ۹۰ درصد سهام کارخانه خودروسازی فراری و صددرصد کارخانه‌های خودروسازی مازراتی، آلفارومئو و لانچیا و کارخانه‌های موتورسیکلت‌سازی از جمله وسپا را خرید. به علاوه، صاحب باشگاه اتومبیلرانی فراری و چندین کارخانه تولید قطعات صنعتی، چند بانک خصوصی، شرکت‌های طراحی مد و لباس، روزنامه‌های پرتیراژ "لااستامپا" و "کوریره دلاسرا" بود. همچنین خانواده آنیلی سهامدار اصلی چندین شرکت ساختمان‌سازی، راه‌سازی، تولید لوازم پزشکی، هلیکوپترسازی و کارخانه ساخت وسائل نقلیه «ایویکو» هم بودند.

ALFA ROMEO

آلفا رومئو

شرکت خودروسازی

MASERATI

مازراتی

شرکت خودروسازی

Ferrari

فِراری

شرکت خودروسازی

LANCIA

لانچیا

شرکت خودروسازی

FIAT

فیات

شرکت خودروسازی

IVECO

ایویکو

شرکت ساخت وسائل نقلیه

GILERA

جیلرا

شرکت موتورسیکلت سازی

VESPA

وسپا

شرکت موتورسیکلت سازی

PIAGGIO

پیاجیو

شرکت موتورسیکلت سازی

juventus

یوونتوس

باشگاه ورزشی فوتبال

میزان ثروت و نفوذ خانواده آنیلی در ایتالیا باعث شده بود که رسانه‌های ایتالیا آنان را خاندان پادشاهی ایتالیا بنامند. تا جایی که حتی رئیس جمهور ایتالیا برای دیدار با پدر ادواردو از او وقت می‌گرفت. یک بار رئیس جمهور ایتالیا به خاطر اینکه پدر ادواردو وقت خالی نداشت، حاضر می‌شود در داخل خودروی او سوار شود تا با او ملاقات کند. برخی رسانه‌ها، جیووانی آنیلی را ثروتمندترین مرد ایتالیا اعلام می‌کردند.

کشتی تفریحی پدر ادواردو که میزبان کندی، رئیس جمهور آمریکاست

پدر ادواردو، مسیحی بود اما مادرش، «مارلا كاراچولو»، یك یهودی آمریکایی‌تبار بود. مادر ادواردو به خاطر فرهنگ کاتولیک حاکم در ایتالیا و شهرت فراوانی که جیوانی آنیلی در ایتالیا داشت، خود را از زمان ازدواجش با او، مسیحی کاتولیک معرفی کرد!

مارلا کاراچولو، مادر ادواردو

ادواردو، یک خواهر کوچکتر هم داشت به نام مارگاریتا، که یک سال از او کوچکتر بود و متولد ۱۹۵۵ میلادی بود.

خانواده آنیلی در ایتالیا زندگی می‌کردند. زندگی مرفهی که کمتر کسی در دنیا تجربه می‌کرد. ادواردو تحصیلات مقدماتی خود را در ایتالیا گذراند و سپس به کالج آتلانتیک انگلستان رفت.

پدر ادواردو، او را به انتخاب رشته مهندسی در دانشگاه تشویق می‌کرد اما ادواردو رشته ادیان و فلسفه شرق را انتخاب کرد و در دانشگاه پرینستون آمریکا تحصیلات خود را ادامه داد. چه بسا، تفاوت دین پدر و مادر، باعث این انتخاب ادواردو بود. حالا ادواردو، تنها پسر خانواده ثروتمند آنیلی و وارث ثروت عظیم این خانواده، چه دینی را انتخاب می‌کند؟

انتخاب ادواردو، در زمان دانشجویی‌اش در رشته ادیان در آمریکا در سن ۲۰ سالگی رقم خورد، انتخابی متفاوت از انتخاب پدر و مادرش. ادواردو خودش تعریف می‌کند: «زمانی که در نیویورک بودم، یک روز در کتابخانه دانشگاه قدم می‌زدم و کتاب ها را نگاه می‌کردم. چشمم به قرآن افتاد. کنجکاو شدم که ببینم در قرآن چه چیزی آمده است. آن را برداشتم و شروع کردم به ورق زدن و برخی از آیاتش را خواندم. احساس کردم که این کلمات، کلمات نورانی ایست و نمی‌تواند گفته بشر باشد. خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. آن را امانت گرفتم و بیشتر مطالعه کردم و احساس کردم که آن را می‌فهمم و قبول دارم.»

سپس ادواردو متن قرآن را کامل می‌خواند و پس از خواندن تمام قرآن، دین اسلام را انتخاب می‌کند. بعد از آن به یک مرکز اسلامی در نیویورک می‌رود و می‌گوید که می‌خواهم مسلمان شوم. در آنجا شهادتین را می‌گوید و همان‌جا نام "هشام عزیز" را برای او انتخاب می‌کنند. متن زیر، دست خطی از ادواردو است که بعد از مسلمان شدنش نوشته است:

دست خط ادواردو بعد از مطالعه قرآن

’’ از این (آیات سوره کهف) واضح است که آخرین پیامبر(سلام بر او) محمّد(ص) است، زیرا که آخرین قوانین الله است که به زمین قبل از روز جزا نازل شده و خواهد شد. بنابراین بعد از اسلام دین جدیدی نخواهد آمد.
هشام عزیز ‘‘

انتخاب اسلام توسط یک اشراف‌زاده در ایتالیا، قبل از این هم سابقه داشته است. در نیمه دوم قرن ۹ میلادی، در حدود سال 860 میلادی که قیصر پادشاه روم بود، نوه قیصر به نام نرگس مسلمان می‌شود. بانو نرگس از سمت مادری از نسل شمعون جانشین حضرت مسیح(درود خدا بر ایشان) بودند. بانو نرگس در خوابی می‌بینند که حضرت مسیح و جدشان شمعون، و دیگر حواریون در کاخ پدربزرگشان آمده‌اند و سپس حضرت محمّد پیامبر اسلام (درود خدا بر ایشان) و عده‌ای از جوانان و فرزندانشان وارد قصر می‌شوند و حضرت مسیح به استقبال ایشان می‌روند. حضرت محمّد(ص) می‌فرمایند: «ای روح الله، من آمده‌ام تا از وصی تو شمعون دخترش ملیکا (نام بانو نرگس در روم) را برای پسرم (حسن عسکری(ع) یازدهمین جانشین پیامبر اسلام) خواستگاری کنم...»


در کتب تاریخی آمده است که بانو نرگس فرموده‌اند: «ترسیدم اگر خوابم را به پدر و پدربزرگم بگویم مرا بکشند.»


پیامبر اسلام، حضرت محمّد(ص) در زمان حیاتشان، جانشینان خودشان را به مردم معرفی کردند و نام ۱۲ جانشین خود را در هر زمان عینا ذکر کردند تا در هر زمان آن جانشینی که عهده‌دار امور و راهنمای مردم است را مردم بشناسند. جانشین اول ایشان، حضرت علی (درود خدا بر ایشان)، پسرعموی پیامبر در خانه مقدس کعبه که به دست جدّ ایشان حضرت ابراهیم بنا شده بود به دنیا آمدند. خانه کعبه معجزه وار ترکی عمودی برداشت و شکافی در آن ایجاد شد و مادر ایشان داخل این خانه مقدس شدند و باز معجزه وار ترک بسته شد. مادر ایشان سه روز در آنجا ماندند و حضرت علی(ع) را در همان خانه مقدس کعبه به دنیا آوردند. حضرت علی(ع) داماد پیامبر، همسر تنها دختر پیامبر حضرت فاطمه(سلام خدا بر ایشان) شدند. جانشین دوم و سوم پیامبر(ص) دو فرزند حضرت فاطمه(س) و حضرت علی(ع) بودند به نام‌های حسن(سلام خدا بر ایشان) و حسین(سلام خدا بر ایشان) و جانشین چهارم تا دوازدهم پیامبر، فرزند حضرت حسین(ع) و فرزند فرزند حضرت حسین(ع) و ... در نهایت آخرین جانشین، نهمین فرزند از نسل حضرت حسین(ع) بودند.

بعد از وفات پیامبر اسلام(ص) اکثر مسلمانان عهدشکنی کردند و اجازه حکومت به جانشینانی را که حضرت محمّد(ص) آن‌ها را امام و رهبر مسلمانان بعد از خود قرار داده بودند ندادند و تا جایی با خشونت مانع به حکومت رسیدن این جانشینان پیامبر(ص) شدند که در همان ابتدا با خشونت و وحشیت‌شان، باعث زخمی شدن و درنهایت کشته‌شدن تنها دختر پیامبر(ص) و عزیز پیامبر(ص) حضرت فاطمه(س) شدند و همچنین امام علی(ع) اولین جانشینی را که پیامبر خدا(ص) علنا انتخاب کردند در بند بستند تا به زور از او بیعت بگیرند. تنها چند نفر از مسلمانان بودند که بر سر عهدشان با پیامبر(ص) مانده بودند. 25 سال بعد از وفات پیامبر اسلام(ص) که مشکلات بر سر مسلمانان عهدشکن سرازیر شد، بعد از حکومت‌کردن سه نفر، بالاخره به دنبال امام علی(ع) رفتند. امام علی(ع) در حدود 5 سال حکومت کردند. در آن سال‌های حکومتشان مانند حضرت محمّد(ص)، به هیچ سرزمین همسایه‌ای و یا سرزمین دورتری حمله نکردند و دین خدا، اسلام را همچون پیامبر اسلام(ص) تنها با صحبت و استدلال گسترش می‌دادند نه با حمله. امام علی(ع) همچون حضرت محمّد(ص) زندگی ساده و فقیرانه‌ای داشتند و با مردم و مستضعفان مهربان بودند و با دشمنان حق و برتری‌جویان، بسیار سرسخت بودند. امام علی(ع) در نهایت در حالی که در سجده نماز بودند، با ضربه شمشیری زهر آلود بر فرق سرشان، توسط یکی از مخالفینشان به شهادت رسیدند. بعد از ایشان، مردم جانشین دوم پیامبر اسلام، امام حسن(ع) فرزند امام علی(ع) را نیز در حکومت کردن یاری نکردند و او را تنها گذاشتند و مردم حکومت را به فرزند مخالف اصلی اسلام و پیامبر اسلام و قاتل ده‌ها مسلمان تحویل دادند، به فرزند ابوسفیان یعنی معاویه. از آن به بعد اجازه حکومت به هیچ یک جانشینان پیامبر اسلام داده نشد و با وحشیت یکی یکی آن‌ها را به شهادت می‌رساندند.

در حدود دویست و چهل سال بعد از وفات حضرت محمّد(ص)، زمان دهمین و یازدهمین جانشین پیامبر(ص) یعنی امام هادی(سلام خدا بر او) و امام حسن عسکری(سلام خدا بر او) که همزمان با بانو نرگس بود، حکومت اسلامی همچنان در دست عهدشکنان و مخالفین جانشینان پیامبر بود. فشار شدیدی بر جانشینان پیامبر(ص) و شیعیان و طرفدارانشان حاکم بود. در حمله‌ای که آن حکومت عهدشکن اما در ظاهر اسلامی، به رم می‌کند، بانو نرگس طبق راهنمایی‌ای که در یک خواب دیگر به ایشان می‌شود، لباس کنیزی می‌پوشند و خود را به منطقه‌ای می‌رسانند تا به اسارت دربیایند. هنگام فروش ایشان، امام هادی(ع)، دهمین جانشین پیامبر اسلام، مخفیانه به دور از چشم ماموران حکومت، فردی را مامور خرید و سپس آزاد کردن بانو نرگس می‌کنند. بانو نرگس با راهنمایی‌های آن فرستاده ی امام هادی(ع)، به مرد مهربان و آسمانی، امام حسن عسکری(ع) یازدهمین جانشین پیامبر اسلام(ع) و فرزند امام هادی(ع)، همان معشوقی که بارها ایشان را در خواب‌هایشان دیده بودند، می‌رسند و با ایشان ازدواج می‌کنند. حاکم آن زمان، امام هادی دهمین جانشین پیامبر(ص) را با خوراندن زهر به شهادت رساند. بعد از ایشان امام حسن عسکری(ع)، همسر بانو نرگس راهنمای مردم و جانشین پیامبر(ص) روی زمین می‌شوند. اما حاکم غاصب جایگاه جانشین پیامبر(ص)، ۶ سال بعد، امام حسن عسکری(ع) را هم، درحالی که فقط ۲۸ سال سن داشتند به شهادت می‌رساند.

تنها فرزند بانو نرگس و امام حسن عسکری، دوازدهمین و آخرین جانشین پیامبر اسلام(ص) است. ایشان به خواست خدا از چشمان مردم پنهان شدند و تا امروز زنده‌اند و همراه با حضرت مسیح(ع) در آخرالزمان ظهور می‌کنند و همه ادیان الهی ایشان را به نام منجی می‌شناسند. نام ایشان «مهدی» است.

به پیروان پیامبر اسلام(ص) و جانشنیان پیامبر اسلام(ص) شیعه گویند. مذهب شیعه پیرو دوازده جانشین پیامبر(ص) هستند. مرکز شیعه‌ها در کشور ایران و بخشی از کشورهای لبنان و یمن و عراق است و همچنین گروه‌های آزادی‌طلب حزب الله لبنان و الحوثی یمن شیعه هستند.

مذهب دیگر، مذهب سنی است که اعتقادی به انتخاب جانشین توسط پیامبر اسلام(ص) ندارند در حالی که در متن کتاب‌های خودشان هم نشانه‌های انتخاب جانشین توسط پیامبر اسلام(ص) وجود دارد. سنی مذهب‌ها، با تلاش‌های سال‌های طولانی حکومت‌های عهدشکن، اکثرا از ماجرای انتخاب جانشین و عهدگرفتن علنی پیامبر خدا(ص) از مردم در روز غدیر برای جانشینی امام علی(ع) باخبر نیستند و کتاب‌های تاریخی درباره تعیین جانشین توسط پیامبر، تا حد زیادی توسط حکومت طولانی عهدشکنان بر مسلمانان نابود شده است. اما در همین کتاب‌های مرجع سنی مذهب‌ها هم سندهایی کاملا واضح از اعلام جانشینی پیامبر موجود است ولی اکثر سنی مذهب‌ها به کتاب‌های مرجع خودشان هم مراجعه نکرده‌اند. با وجود اینکه آن‌ها از انتصاب جانشین توسط پیامبر(ص) اطلاع ندارند، اما اکثر سنّی مذهب‌ها جانشینان را مورد احترام قرار می‌دهند و حضرت علی(ع) را از برترین یاران پیامبر می‌دانند و برای کشته شدن ناگوار جانشین سوم پیامبر، فرزند دوم امام علی(ع) یعنی امام حسین(ع) عزاداری می‌کنند. به دستور یزید حاکم آن زمان سرزمین‌های اسلامی که فرزند معاویه و نوه ابوسفیان بود، امام حسین(ع) نوه پیامبر اسلام(ص) را با تیرهای فراوان زخمی کردند و سر مبارک ایشان را از تن ایشان جدا کردند و بعد، اسب ها را روی بدن مبارک ایشان دواندند.

گروهی منحرف و خشن هم هستند که خود را از مذهب سنی می‌دانند. آنان دشمن جانشینان پیامبر اسلام(ص) و پیروانشان هستند. نام این گروه منحرف و وحشی، «وهابی» است که از سمت یک خانواده یهودی ساخته شد. قرقوزه یهودی و نوه‌اش ادعا کردند که مسلمان شده‌اند! محمد بن عبدالوهاب، نوه «قرقوزه» یهودی، که ادعای مسلمانی می‌کرد در قرن ۱۸ این گروه خشن و منحرف را ساخت. پدربزرگ او «قرقوزه» یک یهودی بود که از ترکیه به سوریه و از آنجا به عربستان آمده بود. این خانواده تازه مسلمان یهودی، یک گروه وحشی و خشن را داخل اسلام ساختند که علیه دین اسلام و جانشینان پیامبر اسلام و مردم مسلمان بود. در قوانین گروه وهابی است که اگر هفت انسان شیعه یعنی طرفداران جانشینان پیامبر(ص) را بکشی، به بهشت می‌روی. اعضای گروه محمدبن عبدالوهاب، برخی مسلمانان را در حال خواندن قرآن می‌کشتند و سر از تن آنها جدا می‌کردند. آن ها ۱۲۷ هزار مسلمان را فقط در طائف و مکه و مدینه قتل عام کردند. قتل این همه مسلمان، با اطاعت از یک خانواده یهودی تازه مسلمان؟! در تاریخ آمده است بیش از نصف ارتش ۳۰۰ هزار نفری فرقه منحرف وهابی‌ها که محمد بن عبدالوهاب آن را در قرن ۱۸ساخته بود از قبایل یهودی بودند. درواقع این گروه خشن که به دروغ مدعی تغییردادن دینشان از یهود به اسلام بودند اما درواقع یهودی مانده بودند، کار اصلی‌شان دشمنی با اسلام بود، کشتار مسلمانان و به طور خاص کشتن طرفداران جانشینان پیامبر اسلام(ص) یعنی شیعیان.

مرکز فرقه وحشی و تروریستی وهابی، در کشورهای عربستان سعودی و امارات است. گروه‌های تروریستی القاعده و داعش هم وهابی اند.

هنوز معلوم نیست ادواردو کدام راه را در اسلام انتخاب می‌کند؟ راه بانو نرگس و طرفداران پیامبر اسلام(ص) و جانشینان پیامبر اسلام(ص) شیعه را، یا راه وهابی‌های یهودی، که مخالفان جانشینان پیامبر اسلام(ص) هستند، یا راه سنی‌های جدا شده از جانشینان پیامبر(ص) را؟

بعد از بانو نرگس، شاید ادواردو دومین اشراف زاده ایتالیایی باشد که مسلمان شده است. ادواردو خبر مسلمان شدنش را به خانواده‌اش می‌دهد. مادر یهودی و پدر مسیحی ادواردو اصلا طاقت شنیدن این خبر را نداشتند. خانواده ادواردو، او را تحت فشار قرار دادند تا شاید تنها پسرشان، انتخابش را تغییر دهد. همه این فشارها برای تغییردادن انتخابی بود که ادواردو در یک محیط علمی به آن رسیده بود. ادواردو پدر و مادرش را دوست داشت و همه سعی‌اش را کرد تا منطق و استدلالش را به پدر و مادرش بگوید تا آن‌ها هم به این راه فکر کنند، اما آنان گوش به حرف‌های ادواردو نمی‌دادند و به جای مطالعه کردن و فکر کردن، به راه پدر و مادرهایشان اعتماد کرده بودند.

یک سال بعد از اسلام آوردن ادواردو، یک یهودی صهیونیست به نام اَلِن اِلْکان با مارگاریتای بیست ساله، خواهر کوچک ادواردو، ازدواج کرد و خود را وارد خاندان آنیلی کرد. الن الکان بعد از مادر ادواردو، دومین یهودی ای بود که خود را وارد خاندان ثروتمند و معروف آنیلی می‌کرد. مارگاریتا سه فرزند به دنیا آورد. چندسال بعد، مارگاریتا از آلن الکان صهیونیست طلاق گرفت و در سن بیست و شش سالگی با یک شاهزاده روسی که مسیحی بود ازدواج کرد و از آن ازدواج پنج فرزند به دنیا آورد.

مارگاریتا آنیلی و همسر سابقش، آلن الکان

شش سال از اسلام آوردن ادواردو گذشت. یک روز ادواردو مناظره‌ای را در تلویزیون دید. در آن مناظره، نماینده سفارت جمهوری اسلامی ایران در ایتالیا، صحبت‌هایش را با «به نام خدای قویتر از ناوهای آمریکا» آغاز می‌کند که خیلی مورد توجه ادواردو قرار می‌گیرد. بعد از آن مناظره، ادواردو به اقامتگاه سفارت جمهوری اسلامی ایران در ایتالیا می‌رود تا نماینده ایران در مناظره را از نزدیک ببیند. ایران کشوری بود که تازه علیه عامل دست نشانده آمریکا انقلاب کرده بود و رهبر آن انقلاب، یک عالم دین اسلام به نام امام خمینی بود. ادواردو بالاخره می‌تواند با نماینده کشور ایران در آن مناظره، آقای قدیری ابیانه، دیدار کند.

قدیری ابیانه می‌گوید: «بعد از یک میزگرد زنده تلویزیونی که در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۳۵۹ با حضور نمایندگان عراق و آمریکا برگزار کردیم، یکشنبه هفته بعد، در حالی که من در اقامتگاه سفارت بودم، دربان اقامتگاه گفت که یک جوان ایتالیایی آمده و می‌خواهد شما را ببیند. من هم گفتم اگر می‌شود به او بگویید فردا برای ملاقات به سفارت بیایند. ولی بعد از لحظاتی دربان سفارت دوباره زنگ زد که این جوان می‌گوید به قدیری بگویید: «خدا هر در بسته‌ای را می‌گشاید.» من هم گفتم در را باز کنند و خودم هم رفتم به استقبالش. جوان قد بلند لاغری بود که با یک موتور گازی کهنه آمده بود و خودش را ادواردو آنیلی معرفی کرد. من بدون اینکه انتظار جواب مثبتی از او داشته باشم از او پرسیدم که شما با خانواده آنیلی معروف نسبتی دارید و او گفت که من پسرش هستم.»

خیلی ها در ایتالیا آرزوی دوست شدن با تنها پسر جیوانی آنیلی را داشتند. تا جایی که برخی از افراد برای‌ اینکه‌ خود را به ادواردو نزدیک‌ کنند و دوستی شان را ثابت کنند می‌گفتند اگر نامزد ما را می‌پسندی‌ مشکلی‌ نیست‌ با او باشی! رفتارهای زشتی که ادواردو را از آن ها بیزار می‌کرد. اما ادواردو تصمیم به دوستی با آقای قدیری ابیانه می‌گیرد. ادواردو ۶ ماه از آقای قدیری جوانتر بود. ادواردو بعد از آشنا شدن با آقای قدیری با مذهب‌های اسلام آشنا شد و مذهب شیعه را انتخاب کرد، مذهبی که پیرو جانشینانی که پیامبر اسلام(ص) انتخاب کردند هستند، از جمله حضرت مهدی(ع) فرزند بانو نرگس. ادواردو قبل از آن روزها، هنوز مذهبی را از اسلام انتخاب نکرده بود.

قدیری ابیانه می‌گوید: «در سفری که در همان سال فخرالدین حجازی، نماینده محبوب و رای اول مردم تهران در مجلس شورای اسلامی ایران، به ایتالیا و شهر تورینو داشت، ادواردو به دیدن ایشان آمد و از او تقاضا کرد تا امکان دیدارش با امام خمینی، رهبر انقلاب اسلامی ایران و رهبر شیعیان جهان، را فراهم کند.» بعد از اینکه ادواردو شهادتین و تشرف خود به شیعه را اعلام می‌کند، فخرالدین حجازی نام «مهدی» را به او پیشنهاد می‌کند و ادواردو نام «مهدی» نام آخرین جانشین زنده پیامبر اسلام(ص) و تنها فرزند بانو نرگس را برای خود انتخاب می‌کند.

ادواردو بالاخره توانست به ایران بیاید. فروردین سال ۱۳۶۰ (مارچ ۱۹۸۱ میلادی) برای اولین بار به ایران آمد و در تهران با هماهنگی آقای فخرالدین حجازی، با امام خمینی(ره) دیدار کرد. امام خمینی، از عالمان معروف شیعه بود و از معدود انسان های این دوران بود که توانست حکومت دست نشانده دولت آمریکا و انگلیس را، به کمک مردم انقلابی ایران از کار برکنار کند و کشورش ایران را مستقل از دولت‌های ثروتمند و زورگو اداره کند. او از معدود رهبرانی بود که ساده زیست بود و همچون پیامبر اسلام(ص) در برابر زورگویان شجاع و سخت و در برابر مظلومان و خوبان، نرم و مهربان بود. در آن دیدار، امام خمینی پیشانی ادواردو را بوسیدند. ادواردو از این که امام خمینی در آن دیدار پیشانی‌اش را بوسیدند، به عنوان یکی از بهترین خاطرات زندگی‌اش یاد می‌کند و درباره آن دیدار می‌گوید: «احساس می‌کردم انسان صالحی را که قرآن توصیف می‌کند، در چهره امام خمینی متجلی است.»

امام خمینی(ره) رهبر انقلاب اسلامی ایران

ایگورمن خبرنگار روزنامه لااستامپا ایتالیا می‌گوید: «وقتی ادواردو از ملاقاتش با حضرت امام خمینی و تحت تاثیر قرارگرفتنش صحبت می‌کرد، من احساس کردم که امام خمینی او را سحر کرده است.» ادواردو به خاطر موقعیت مالی و سیاسی خانواده‌اش، با بسیاری از رهبران سیاسی و مذهبی جهان ملاقات کرده بود، ولی در ملاقات با امام خمینی، او به شدت شیفته سادگی ، عظمت و معنویت ایشان شده بود. در آن دیدار، آیت الله خامنه‌ای هم حضور داشتند.

ادواردو بعد از دیدار با امام خمینی به نماز جمعه تهران رفت و در صف اول نماز به امامت آیت الله خامنه‌ای ایستاد. آیت الله العظمی خامنه‌ای، رهبر فعلی جمهوری اسلامی ایران و رهبر شیعیان جهان است.

ادواردو در نماز جمعه تهران، ایران، به امامت آیت الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران

ادواردو در یکی از سفرهایش به ایران به شهر مشهد سفر کرد، شهری که مزار هشتمین جانشین پیامبر اسلام(ص)، امام رضا (ع) در آن جا قرار دارد. ادواردو به زیارت مزار ایشان رفت. قدیری ابیانه که بعد از سفر او را در تهران می‌بیند می‌گوید: ادواردو بسیار تحت تأثیر قرار گرفته بود و می‎گفت که «من وجود امام رضا (ع) را حس می‌کنم.» از ادواردو پرسیدم از امام رضا (ع) چه خواستی؟ ادواردو در جواب می‌گوید: «خواستم که از خدا بخواهد که قلب پدرم را نسبت به من مهربان کند.»

حرم امام رضا(ع)، شهر مشهد

ادواردو به خاطر نفوذی که خانواده اش در ایتالیا داشت، توانست کانال یک تلویزیون ایتالیا را قانع کند تا یک فیلم مستند راجع به کشورهای اسلامی بسازند و تهیه‌کنندگی فیلم را هم خودش بر عهده گرفت‎. بعد از نمایش آخرین قسمت آن، با ایگورمن خبرنگار روزنامه لااستامپا درباره اسلام به مناظره نشست. ادواردو می‌گفت‌: «شاید اسلام‌ آوردن‌ من عنایت‌ خدا بوده‌ تا گسترش‌ اسلام‌ در اروپا به دست‌ من صورت‌ بگیرد.»

وقتی کتاب سلمان رشدی که سراسر تهمت و توهین به پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) بود، منتشر شد و متاسفانه یک ناشر ایتالیایی هم تصمیم گرفت آن را منتشر کند، ادواردو به دیدن آن ناشر رفت و به خاطر انتشار این کتاب اعتراض کرد و از او خواست تا‌ این‌ کتاب‌ را منتشر نکند. قدیری ابیانه می‌گوید: «وقتی این اقدام خود را برایم تعریف کرد، به او گفتم لزومی نداشت این کار را بکنی، تو باید تقیه کنی و این نوع اقدامات شهادت تو را به جلو می‌اندازد.» ادواردو در جواب گفت: «نمی‎توانم ببینم به مقدسات من توهین شود و من هیچ اقدامی نکنم.»

‎قدیری ابیانه می‌گوید: «ادواردو در برابر جنایات اسرائیل در فلسطین طاقت نمی‌آورد و به نخست وزیر و رئیس جمهور ایتالیا و حتی سران کشور‎های دیگر زنگ می‌زد و خواستار جلوگیری از این اقدامات می‌شد، که من به او گفتم داری با این کار‎ها شهادتت رو جلو می‎اندازی، صهیونیست‌ها دست از سر تو بر نخواهند داشت، از این کار‎ها پرهیز کن.» خشونت و وحشیت یهودیان صهیونیست، نه فقط برای فلسطینیان که برای هرکسی نگران کننده و ترسناک بود اما ادواردو عمل به عقیده‌اش را بر جانش ترجیح می‌داد.

یکی‌ از بچه‌های‌ انجمن‌ اسلامی‌ دانشجویان‌ ایتالیا تعریف‌ می‌کرد که‌ در آن‌ شرایطی‌ که‌ گروه تروریستی منافقین‌ در ایتالیا فعالیت‌ داشتند، ما درگیری‌هایی‌ بینمان به وجود آمد و پلیس‌ به جای آن‌ها، ما را دستگیر کرد! ولی‌ بعد از چند وقت، وکیلی آمد و ما را آزاد کرد. بعد ما فهمیدیم‌ که‌ آن‌ وکیل‌ را ادواردو فرستاده‌ بود. ادواردو هر کاری‌ که‌ از دستش‌ بر می‌آمد برای‌ حمایت‌ از اسلام انجام‌ می‌داد.

ادواردو یک بار در بازدیدی که از كارخانه هلیكوپترسازی پدرش در امریكا داشت، مقامات كارخانه و ژنرال‌های ارتش امریكا برایش درباره مشخصات هلیکوپترها توضیح می‌دادند تا به یك هلیكوپتر می‌رسند که در موردش می‌گویند این هلیكوپتر تمام تكنولوژی برتر جهان را در خود دارد و از همان هلیكوپترهایی است كه در جریان طبس در ایران به كار رفته است. ادواردو می‌گوید: «در طبس كه این هلیكوپترهای آمریكایی شكست خوردند؟!» آن ژنرال آمریكایی هم در پاسخش می‌گوید: «خدای آن‌ها از هلیكوپترهای ما قوی‌تر بود.» بعدها ادواردو به یكی از دوستان ایرانی‌اش گفته بود كه با تمام سختی‌ها و ناراحتی‌هایی كه به من وارد می‌شود هر از چندگاهی چنین جمله‌هایی من را سر حال می‌آورد و در پیمودن راهم استوار می‌سازد.

هلی کوپتر آمریکایی که در عملیات حمله آمریکا به ایران، گرفتار طوفان شن شد و عملیات شکست خورد

در سفر ادواردو به مشهد یکی از همراهانش او را به یک شهربازی که به تازگی در مشهد ساخته شده بود می‌برد. ادواردو برای او تعریف می‌کند که «در ایتالیا یک شهری بود که معروف بود به یک مرکز مذهبی در ایتالیا و همه، آن شهر را به آن مرکزیت مذهبی‌اش می‌شناختند. اما کسانی که با دین و دینداری مخالف بودند، می‌خواستند این شهرت مذهبی را از آن شهر بگیرند تا دیگر به آن مرکزیت مذهبی‌اش معروف نباشد. آن‌ها چون نمی‌توانستند آن مرکز مذهبی را از بین ببرند تصمیم گرفتند که مراکز تفریحی بسیار گسترده‌ای در آن شهر ایجاد کنند تا کم کم شهرت شهر از آن مرکزیت مذهبی تبدیل شود به مرکزیت تفریحی و همینطور هم شد و توطئه ی آن‌ها اثر کرد و کسی دیگر آن شهر را به آن مرکزیت مذهبی‌اش نمی‌شناسد بلکه به مراکز تفریحی‌اش می‌شناسند.» ادواردو به همراهش گفت: «مراقب باشید که مشهد هم دچار این بحران نشود و مشهد همیشه شهر امام رضا(ع) باقی بماند و همیشه به این عنوان و این صفت مشهور باشد.»

ادواردو بین سال های ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۶ مدیر اجرایی باشگاه یوونتوس شد. سال‌هایی که به سال‌های طلایی یوونتوس معروف شد. اما فوتبال هم نتوانست مسیر ادواردو را تغییر دهد و فکر اسلام را از سر او بیرون بیاورد.

دکتر قدیری می‌گوید: «برای خانواده آنیلی خیلی سخت بود که در کشور ایتالیا که مرکز مسیحیت کاتولیک است بگویند که پسر سناتور آنیلی به اسلام رو آورده است. بنابراین ادواردو به شدت تحت فشار قرار گرفت تا از اسلام دست بردارد. پول و امکانات بسیار کمی در اختیارش می‌گذاشتند و تحریم و تهدیدش کردند که از ارث محروم خواهد شد ولی او دست از اسلام برنداشت.»

قدیری ابیانه می‌گوید از عبداللهی که از دوستان ادواردو است، شنیدم که ادواردو به او گفته بود: «برای ترک ایمان به اسلام، به شدت تحت فشار خانواده قرار گرفته است و حتی او را به زور در یک درمانگاه روانی خصوصی ویژه میلیاردرها در نزدیکی مرز سوئیس، به طور كاملا مخفی بستری كرده بودند و پزشكان یهودی با گرایش شدید به اسرائیل و صهیونیسم، مرتباً به او فشار می‌آوردند و می‌خواستند موادی نیز به او تزریق کنند تا او اراده خود را از دست بدهد. آن‌ها از طرف خانواده آنیلی مأموریت داشتند تا تدابیری برای شستشوی مغزی او و جدایی او از اسلام اتخاذ کنند. ادواردو توانست از آن جا فرار کند.»

خانواده آنیلی با نشان دادن مدارک بستری شدن ادواردو، سعی در دیوانه جلوه دادن ادواردو داشتند تا از آن طریق، افکار عمومی را برای حذفش از جانشینی آماده کنند. مردم هم که از ماجرای اسلام آوردن ادواردو و تلاش برای شستشوی مغزی ادواردو در بیمارستان روانی خبر نداشتند از هجمه عجیب رسانه‌ها به تنها پسر خاندان پادشاهی آنیلی تعجب می‌کردند و داستان ادواردو برایشان یک علامت سوال شده بود.

قدیری ابیانه می‌گوید یک بار ادواردو برای من ماجرای خانواده‌ای را تعریف کرد، ادواردو گفت: «در ایتالیا، به خواهر و برادری ارث زیادی رسید. برادر به طمع تصاحب کل ارث، خواهرش را بستری کرد و با تزریق آمپول‌هایی، برایش مشکل مغزی ایجاد کرد و بعد با گرفتن گواهی پزشکی، قیّومیّت او را به عهده گرفت و ثروت خواهر را تصاحب کرد.» ادواردو گفت: «می‌خواستند چنین بلایی سرم بیاورند.»

در اکتبر ۱۹۹۰ عده‌ای بیرون از خانواده آنیلی، پاپوشی برای بی اعتبار کردن ادواردو درست کردند. رسانه‌ها همزمان اعلام کردند ادواردو به خاطر حمل ۳۰۰ گرم هروئین، در شهر ساحلی مالیندی در کشور کنیا دستگیر شده است، در حالی که ادواردو همیشه از مواد مخدر دوری می‌کرد و دیگران را هم به دوری و ترک آن نصیحت می‌کرد. خبر دروغی که روزنامه لااستامپا که متعلق به پدر ادواردو بود آن را در صفحه اول خود زد، آن هم در ۴ ستون! تهمتی که پلیس و دادگاه کنیا خیلی زود اعتراف به اشتباه بودنش کردند. آن‌هایی که از اسلام آوردن ادواردو با خبر بودند ساختن این پاپوش عجیب را کار صهیونیست‌ها می‌دانستند.

ادواردو در سال ۱۹۹۲ نامه‌ای به سردبیر روزنامه لا استامپا، که کارمند پدرش بود می‌نویسد:

«...مدت‌ها پیش‌ من‌ با موتورسیكلت‌ تصادفی‌ كردم‌ كه‌ زیاد هم‌ جزئی‌ نبود و باعث‌ بستری‌ شدنم‌ در بیمارستان‌ شهر «كاپالبیو» شد. آن‌ زمان‌ نه‌ روزنامه‌ی‌ شما و نه‌ روزنامه‌ی‌ «كوریره‌ دلاسرا»، هیچ‌ كدام‌ خبری‌ در این‌ مورد منتشر نكردند. دلیل‌ این‌ كار چنین‌ بود كه‌ مدیر روزنامه‌ گفته‌ بود: «احتیاجی‌ نیست‌ با چاپ‌ خبر، تبلیغاتی‌ برای‌ ادواردو صورت‌ بگیرد.» قاعده ی‌ تبلیغاتی‌ دوگانه‌ی‌ روزنامه‌ی‌ شما در مورد من‌، باعث‌ تعجب‌ من‌ شده‌. چون‌ دوستم‌ به‌ من‌ گفت‌ در جریان‌ ماجرای‌ مالیندی‌ شما چهار ستون‌ روزنامه تان‌ در صفحه‌ی‌ اول‌ را به‌ همراه‌ تیتر درشت‌ «ادواردو آنیلی‌ به‌ دلیل‌ حمل‌ ۳۰۰ گرم‌ هروئین‌ دستگیر شد» به‌ من‌ اختصاص‌ داده‌ بودید. به‌ نظر می‌آید كه‌ این‌ پوشش‌ گسترده‌ روی‌ این‌ موضوع‌ خواست‌ مدیر روزنامه‌ و پدر زمینی‌ من‌ باشد. حال‌ از شما می‌پرسم‌ این‌ همه‌ تضاد برای‌ چیست‌؟ شاید شما، آقای‌ سردبیر، بتوانید اصول‌ ابتدایی‌ را به‌ اطلاع‌ مدیر روزنامه‌ برسانید تا حداقل‌ درک كنند كه‌ مسائلی‌ از این‌ قبیل‌ چگونه‌ می‌تواند رابطه ی‌ صادقانه‌ و صمیمی‌ پدر و فرزند را خدشه‌دار كند. آقای‌ سردبیر، این‌ موضوع‌ را با شما درمیان‌ گذاشتم‌ زیرا به‌ علت‌ واكنش‌های‌ غیرقابل‌ پیش‌بینی‌ و عواقب‌ ناخوشایند آن‌، نمی‌توانم‌ مستقیماً صحبت‌ كنم‌. می‌دانم‌ كه‌ گفتن‌ این‌ موضوع‌، رابطه‌ را بیش‌ از پیش‌ مخدوش‌ می‌كند، اما به‌ اعتقاد من‌ اگر مسأله‌ای باعث‌ رنجش‌ و ناراحتییست‌ باید آن‌ را در زمان‌ و مكان‌ مناسب‌ گفت‌. چندی‌ پیش‌ مصاحبه‌ای‌ از من‌ منتشر شده‌ بود كه‌ آن‌ گفتگو باعث‌ شد ایتالیا از برنامه ی‌ هسته‌ای‌ خارج‌ شود و به‌ طور غیرمستقیم‌ در سلامت‌ عمومی‌ جامعه‌ تأثیر بسزایی‌ داشت‌ و بر ارتباط‌ سندیكاها و طبقات‌ سیاسی‌ موثر بود، به‌ طوری‌ كه‌ در پی‌ آن‌ فیات‌ موفق‌ شد به‌ جای‌ فورد در خرید آلفارومئو شركت‌ كند، اما بلافاصله‌ بعد از آن‌ با شگفتی‌ دیدم‌ كه‌ در یك‌ برنامه‌ی‌ تلویزیونی‌ طولانی‌ درباره‌ی‌ خانواده‌‌ی من‌ كه‌ مجری‌اش‌ انزو بیاجی (‌EnzoBiagi) بود، عكس‌ من‌ از آلبوم‌ خانوادگی‌ حذف‌ شده‌ است‌. بالاخره‌ به‌ همت‌ دكتر نیكولتو (NiColetto) عكس‌ من‌ در قسمت‌ دوم‌ برنامه‌ در آلبوم‌ خانوادگی‌ جای‌ گرفت‌، زیرا من‌ تاسف‌ خود را از این‌ مسأله‌ با او درمیان‌ گذاشته‌ بودم‌. بعد از آن‌، پدر زمینی‌ام‌ گفت‌ اصرارم‌ برای‌ قرار گرفتن‌ عكسم‌ در آلبوم‌ خانوادگی‌ به‌ این‌ دلیل‌ بوده‌ كه‌ می‌خواستم‌ سهمی‌ در گروه‌ سیاسی‌ ــ اقتصادی‌ داشته‌ باشم‌، اما من‌ پاسخ‌ دادم‌ منظورم‌ این‌ بوده‌ كه‌ می‌خواستم‌ خانواده‌ای‌ داشته‌ باشم‌ و دلیل‌ كار من‌ یک دلیل‌ عاطفی‌ بوده‌. در پایان‌ این‌ گفت‌وگوی‌ ناخوشایند، به‌ یاد داستان‌ مذهبی‌ ــ اخلاقی‌ ثروتمندان‌ و شتر و سوراخ‌ سوزن‌ در انجیل‌ افتادم‌ و این‌ كه‌ این‌ مطالب‌ چقدر واقعی‌ هستند و چه‌ آسان‌ این‌ موارد در بعضی‌ ارزش‌های‌ غیرانسانی‌ و غلط‌ وارد می‌شوند. شخصاً پدر زمینی‌ام‌ را دوست‌ دارم‌، چون‌ می‌دانم‌ او ذاتاً انسان‌ خوبی ست‌، هر چند باید صادقانه‌ اعتراف‌ كنم‌ كه‌ دیگر او را نمی‌شناسم‌. واضح‌ است‌ كه‌ او از این‌ موضوع‌ رنج‌ می‌برد، زیرا دارم‌ او را از دست‌ می‌دهم‌. رابطه‌ی‌ انسانی‌ خود را با او و به‌ دنبال‌ آن‌ همه‌ی‌ چیزهای‌ عزیز خانوادگی‌ را كه‌ به‌ علت‌ علایق‌ عاطفی‌ و درونی‌ به‌ آن ها وابسته‌ام‌، بنا به‌ همان‌ دلایل‌ از دست‌ می‌دهم‌، بدون‌ این‌ كه‌ بتوانم‌ كاری‌ انجام‌ دهم‌ و من‌ فقط‌ با صداقت‌ راه‌ خود را ادامه‌ می‌دهم‌ و پاسخ‌ من‌ چیزیست‌ كه‌ در بالا می‌بینید. نامه‌ی‌ مرا به‌ عنوان‌ مدرک به‌ مدیر روزنامه‌ و سایر دست‌اندركاران‌ ابلاغ‌ كنید، زیرا بسیار مفید خواهد بود. بدون‌ این‌ كه‌ بدین‌ وسیله‌ بخواهم‌ با چاپ‌ نامه‌، تبلیغی‌ برای‌ خود كرده‌ باشم‌.

با آرزوی‌ شادباش‌ برای‌ شما، هر چند دردمند هستم‌.
با احترام‌ فراوان‌: ادواردو آنیلی‌
۱۱ جولای‌ ۱۹۹۲ (۲۰ تیر ۱۳۷۱) »

خانواده ادواردو، افکار ادواردو را اصلا درک نمی‌کردند و تلاشی هم برای فهمیدن آن نمی‌کردند. آن ها فقط سعی داشتند به هر قیمتی و با هر روشی افکار ادواردو را تغییر دهند. خیلی دوست داشتند ادواردو مثل خودشان و پدران و مادرانشان فکر کند و همانطور که خودشان زندگی کرده‌اند زندگی کند و همان راهی که خودشان رفته‌اند برود. پدر ادواردو به او گفته‌ بود: «تو دوستی‌ با پسر راکفلر را رها کردی‌ رفتی‌ با این‌ عبدالهی دوست‌ شدی‌؟ خاک‌ بر سرت.» حسین و محمد اسحاق عبداللهی از دوستان مسلمان ایرانی ادواردو بودند.

پدر ادواردو در کنار راکفلر، یهودی صهیونیست معروف و ثروتمند آمریکایی

خانواده آنیلی، علاوه بر فشارهای عاطفی، اقتصادی و ... که به ادواردو می‌آوردند، از نفوذشان هم علیه او استفاده می‌کردند. حسین عبداللهی تعریف می‌کند که یک روز با ادواردو به نمایندگی هواپیمایی ایران‌ایر در ایتالیا که متعلق به جمهوری اسلامی ایران است رفته بودند تا برای ادواردو بلیط هواپیمای ایتالیا به ایران بخرند. فروشنده ایتالیایی شرکت ایران‌ایر است به او می‌گوید: «نمی‌توانی برای ادواردو بلیط بخری.» پس از جرّ و بحث مشخص می‌شود که منشی پدر ادواردو با آن کارمند تماس گرفته و به او دستور داده بود که حق ندارد برای ادواردو بلیط صادر کند.

خانواده آنیلی به‌ شدت‌ دنبال‌ این‌ بودند که‌ هر رابطه‌ای‌ که‌ بین‌ او و جهان‌ اسلام‌ است را‌ قطع‌ بکنند. حتی به‌ یکی‌ از‌ دوستان مسلمانان‌ ادواردو پیشنهاد کرده‌ بودند که‌ ما به‌ تو ماهیانه‌ ۵۰۰۰ دلار می‌دهیم، ماشین‌ هم‌ در اختیارت‌ می‌گذاریم‌، کار هم‌ اگر بخواهی‌ به‌ تو می‌دهیم‌ به‌ شرطی که با ادواردو قطع‌ رابطه کنی. او همه این پیشنهادها را رد کرد ولی بعد از رد کردن پیشنهادها، فشارها شروع‌ شد و روزی‌ نبود که‌ پلیس‌ به‌ خانه او‌ وارد نشود. این‌ فشارها بود تا این‌ رابطه‌ قطع‌ شود. خانواده آنیلی، خیلی‌ از دوستان‌ ایتالیایی غیرمسلمان ادواردو‌ را که با هم رفت و آمد داشتند هم خریدند و رابطه‌شان‌ را قطع‌ کردند. حتی ادواردو به آقای قدیری ابیانه گفته بود که مادرش با نقشه‌ای غیراخلاقی باعث جدایی او و نامزدش شد.

«کنت لوکا گائتانی لاواتللی» از دوستان قدیمی ادواردو، دوستی‌اش را با ادواردو ادامه داد. پدر لوکا از ثروتمندان ایتالیا و صاحب صنایع مونتالچینو یکی از مشهورترین صنایع مشروب‌سازی و بزرگترین تولیدكننده و صادركننده شراب ایتالیا بود. در ایتالیا پدر لوکا را سلطان شراب ایتالیا می‌نامیدند. لوکا دوست بسیار نزدیک ادواردو آنیلی بود و با هم سفرهای بسیاری داشتند. لوکا در خاورمیانه گزارش خبری می‌ساخت. لوکا با شنیدن صحبت‌های ادواردو درباره دین اسلام، به اسلام علاقمند شد و در سفری که ادواردو در سال ۱۹۸۸ میلادی (سال ۱۳۶۷ هجری شمسی) به ایران داشت، با او به ایران آمد. لوکا در این سفر به عنوان فیلمبردار به ایران آمده بود.

کنت لوکا گائتانی لاواتلی،
دوست ادواردو

آقای قدیری ابیانه می‌گوید: «ادواردو در آن سفر به من گفت که دوستش لوکا را تا مرز قبول اسلام آورده است، ولی نتوانسته او را مسلمان کند و درخواست کرد که با او صحبت کنم. در ملاقاتی که در هتل آزادی تهران با او داشتم به این نتیجه رسیدم که او در کلیات اسلام مشکلی ندارد، اما عاملی باعث می‌شود که از پذیرش اسلام امتناع کند. با شناختی که از تبلیغات ایتالیا در مورد اسلام و حجاب و وضعیت زن در اسلام داشتم، متوجه شدم مشکل او حجاب در اسلام است. لذا در این مورد با او صحبت کرده و فلسفه حجاب در اسلام و قوانین در مورد زن را تشریح کردم. این مسئله برای لوکا که از خانواده‌ای بود که از طریق مشروبات الکلی به ثروت افسانه‌ای دست یافته بود، بسیار جذاب بود و بلافاصله مسلمان و شیعه شد. اما قرار شد اسلام آوردن خود را پنهان نماید تا آسیبی به او نرسد.»

لوکا در این سفر بعد از برقرارشدن آتش بس بین ایران و عراق به همراه ادواردو به مناطق جنگی جنوب کشور سفر کرد. دوستان ایرانی لوکا می‌گویند در سفری که بعد از اسلام آوردن لوکا به ایتالیا داشته‌اند به منزل او رفته بودند و مشاهده کرده‌اند که لوکا عکس امام خمینی را در اتاق خود نصب کرده است. لوکا در تمام مراحل زندگی ادواردو همراه ادواردو بود.

کنت لوکا

در سال ۱۹۹۳، پدر ادواردو، جانشین خود در فیات را معرفی کرد. پسر عموی ادواردو، "جیووانی اومبرتو" متولد ۱۹۶۴ در سن ۲۹ سالگی به جای ادواردو رسما به عنوان جانشین در مدیریت فیات انتخاب شد. جیووانی اومبرتو مسیحی بود. ادواردو مخالفتی نکرد و حتی برایش نامه نوشت و ضمن تبریک به او توصیه کرد بازیچه دست پول پرست ها نشود.

جیووانی اومبرتو، پسرعموی ادواردو

اما در سال ۱۹۹۷ پسرعموی جوان ادواردو که تازه انتخاب شده بود به شکل مشکوکی براثر سرطان ناشناخته ای فوت کرد. جورجو عموی مسیحی ادواردو هم در سن ۳۶ سالگی به مرگ مشكوكی در سال های قبل فوت کرده بود و سهم او بین بقیه تقسیم شده بود.

شورای رهبری این بار "جان الکان" یهودی صهیونیست را که خواهرزاده ادواردو بود برای جانشینی پدرش انتخاب می‌کند تا جان الکان جانشین مدیریت اموال خانواده آنیلی بشود. انتخابی که یهودیان صهیونیست را به آرزویشان رسانده بود و مورد رضایت مادر یهودی ادواردو بود. مادر ادواردو همیشه یهودی بودنش را پنهان می‌کرد اما ادواردو به آقای دکتر قدیری ابیانه گفته بود که «مادرم یهودی است.» جان الکان هم، مانند مادر یهودی ادواردو، خود را مسیحی معرفی می‌کرد!

جان الکان، خواهرزاده یهودی ادواردو

ادواردو این بار سکوت نکرد و حتی با قدرت در مقابل خانواده‌اش که تصمیم داشتند نام خانوادگی جان الکان را به آنیلی تغییر دهند، ایستاد و اجازه این کار را نداد که باعث عصبانیت و نگرانی الن الکان یهودی (پدر جان الکان) و حامیان صهیونیست آن‌ها هم شد.

یهودیان صهیونیست گروهی اند که خود را نژاد برتر می‌دانند و تفکرات و عقاید و رفتارشان به فرعون‌های مصر بسیار شبیه است. گفته شده است بعد از وفات حضرت موسی(ع)، ریاست قوم یهود با فریب و خرج کردن پول به دست فرعونی‌ها افتاده است به کمک نفوذی‌های خائنشان. استفاده مکرر نمادهای فرعونی از سمت سران یهود صهیون هم تایید کننده همین است. در واقع بعد از ناتوانی‌شان در کشتن حضرت موسی(ع) و قومش و غرق شدن فرعون و همراهانش در رود نیل، فرعونی‌های باقی‌مانده در مصر که همراه فرعون نیامده بودند قوم حضرت موسی(ع) را تصرف کردند و رئیس شدند و تورات را به نفع ریاست خود و علیه حضرت موسی(ع) و قومش و دیگر پیامبران خدا تغییر دادند و خیلی از افراد قوم حضرت موسی(ع) را فریب دادند و منحرف کردند و آن‌ها را از پیروی حضرت موسی(ع) به پیروی فرعون کشاندند.

رؤسا و سران یهود صهیون، موانع راهشان را بدون ذره‌ای شرمندگی، با قتل از سر راه برمی‌دارند، همانند مقتدا و الگویشان فرعون که به نوزادها هم حتی رحم نمی‌کرد و آن‌ها را می‌کشت از ترس اینکه مبادا بزرگ شدند آن دشمنی که پیشگویانِ فرعون می‌گویند باشند. دشمنی آن‌ها با دیگر پیامبران خدا، حضرت عیسی مسیح(ع) و مادرشان حضرت مریم(س) و خصوصا آخرین پیامبر خدا پیامبر اسلام حضرت محمّد(ص) هم علنی است.

نفوذ ادواردو و توجه پدر به نظر ادواردو، سران یهودیان صهیونیست را نگران کرد که شاید دوران جریمه و تنبیه ادواردو تمام شود و پدرش، در این سال‌های واپسین عمرش ادواردو را جانشین خود کند. از طرفی طبق قانون، اموال پدر ادواردو بعد از مرگش به فرزندانش ارث می‌رسید که برای سران یهودیان صهیونیست نگران‌کننده بود.

ادواردو نگران سوءقصد از سوی صهیونیست‌ها بود و به دکتر قدیری ابیانه گفته بود: «دشمنانم و به خصوص صهیونیست‌ها تحمل نمی‌کنند من زنده بمانم. صهیونیست‌ها من‌ را به خاطر اسلام آوردنم خواهند كشت‌ اما اعلام ترور نخواهند کرد و مرگ من را خودکشی، بیماری یا سانحه جلوه خواهند داد.» ادواردو خوشبینانه فکر می‌کرد تا پدرش زنده است او را نمی‌کشند.

ادواردو با دین خدا آشنا بود و می‌دانست دنیا محل سختی و آزمایش است نه آسایش. همانطور که حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی ، حضرت محمّد، حضرت علی، حضرت مریم و حضرت فاطمه (درود خدا بر آن ها) سخت ترین حوادث را در راه خدا تحمل کردند تا جایی که تا پای مرگ هم حاضر به کناره گیری از راه خدا نشدند و همین تحمل های برای خدا و باقی ماندن با رضایت در راه خدا است که رضایت خدا را به دست می‌آورد و باعث می‌شود او محبت خود را دل بنده‌اش بگذارد و بعد از مرگ بنده‌اش، او را در عالمی بسیار پرارزش‌تر نزد خود و در نعمت‌های فراوان، برای همیشه، بدون زمان پایان، در آسایش و آرامش قرار دهد.

پدر ادواردو او را به خاطر تغییر ندادن دینش تهدید به محروم کردن از ارث کرده بود. تهدیدی، برای اینکه ادواردو از انتخاب دینش و عقیده‌اش کوتاه بیاید. اگر ادواردو تظاهر به تغییر دین می‌کرد رفتار پدرش با او تغییر می‌کرد اما ادواردو حتی حاضر به سکوت در برابر توهین به مقدسات نبود، چه برسد به تظاهر به داشتن دینی دیگر.

در اکتبر سال ۲۰۰۰ (مهر سال ۱۳۷۹) ادواردو تصمیم گرفت ایتالیا را ترک کند و به ایران بیاید و به تحصیل علوم اسلامی در حوزه علمیه قم بپردازد. خانواده‌اش گذرنامه‌اش را پنهان کردند تا نتواند به ایران بیاید و ادواردو هم درنهایت به خاطر نداشتن گذرنامه در ایتالیا ماندگار شد و با همان قرآن و چند کتب دینی ای که داشت، مطالعاتش را ادامه داد.

ادواردو در دهه ۹۰ میلادی، هیچگونه مسئولیتی نداشت و اغلب اوقات خود را با مطالعه، سفر، روزنامه‌نگاری و فعالیت‌های بشردوستانه گذراند. محمد اسحاق عبداللهی می‌گوید: «ادواردو خیلی شب ها بیدار می‌ماند و با نور شمع تا صبح قرآن را مطالعه می‌كرد.» ادواردو بسیار ساده زیست بود. دنبال تختخواب و خواب راحت نبود. یک پتو برای زیرانداز و یک پتو برای روی خود با یک پشتی، همین. زیاد نمی‌خوابید تا ساعت ۲ الی ۳ صبح مطالعه می‌کرد. هر روز که می‌گذشت خصوصیات ادواردو، او را دوست داشتنی‌تر می‌کرد.

پنجشنبه ۱۵ نوامبر سال۲۰۰۰ مطابق با ۲۴ آبان سال ۱۳۷۹، در بزرگراه تورینو ساوونا در شمال ایتالیا، ماشین ادواردو کنار خیابان روی پل پیدا شد. فیات کرومای خاکستری رنگ وسط پل رومانو، با چراغ راهنمایی روشن و درهایی باز. کسی داخل ماشین نبود. پایین پل، یک بدن بی‌جان بود. صورتش در اثر ضربه به شدت مجروح شده بود و قابل شناسایی نبود اما کارت شناسایی ای که در جیب کتش پیدا شده بود هویتش را معلوم می‌کرد.

کارت شناسایی متعلق به ادواردو آنیلی، تنها پسر جیووانی آنیلی بود. صحنه را طوری بازسازی کرده بودند تا قتل را خودکشی جلوه دهند. اکثر رسانه های ایتالیا به طور هماهنگ قبل از کالبد شکافی، خودکشی را علت مرگ اعلام کردند! دروغی که کالبد شکافی آن را برملا می‌کرد، اما در کمال تعجب بدن ادواردو را اصلا کالبدشکافی نکردند. قاضی پرونده یك روز بعد اعلام كرد كه او خودكشی كرده است، درحالی که اصلا تحقیقی نشد.

پزشک قبرستان «فوسانو»، بدون کالبدشکافی و کم‌ترین تحقیقی، گواهی دفن ادواردو را صادر کرد. پیکر پاک ادواردو در کلیسایی در روستای «ویلارروزا» در شهر تورینوی ایتالیا، در آرامگاه خانواده آنیلی به خاک سپرده شد.

دکتر مارکو باوا، از دوستان صمیمی ادواردو، به نحوه رسیدگی به پرونده ادواردو اعتراض کرد و نامه‌ای به شورای عالی قضایی ایتالیا نوشت و در آن ضمن انتقاد از فرآیند رسیدگی به پرونده ادواردو، گفت: «برای من عجیب است كه چطور بدن او كالبدشكافی نشد در حالی كه این‌جا اگر سگ‌ها و گربه‌ها در كنار خیابان بمیرند، كالبدشكافی می‌شوند.» مارکو عدم انجام کالبدشکافی را غیرقابل قبول دانست و علت عدم استفاده از آدمک انسانی برای بازسازی صحنه خودکشی را جویا شد و گفت: «زمان مرگ ادواردو بین ساعت های ۹ تا ۱۰:۳۰ صبح روز پنجشنبه اعلام شده است. در این ساعت از روز به صورت میانگین هر ۱۰ الی ۱۵ ثانیه، یک ماشین از آن منطقه عبور می‌کند. امکان ندارد هیچ کس ادواردو را در حین خودکشی ندیده باشد. زیرا پارک کردن ماشین، بیرون آمدن از آن، بالا رفتن از حصار یک و نیم متری کنار بزرگراه و پریدن به پایین حداقل ۲ دقیقه طول می‌کشد و قطعا در این مدت می‌بایست افرادی وی را دیده باشند. در حالیکه هیچکس شاهد این اتفاقات نبوده است. ادواردو در محلی دیگر کشته شده است و سپس توسط ماشینش به محل کشف جسد در پایین پل منتقل شده است و برای آنکه قتل همچون خودکشی به نظر برسد، با وسیله‌ای به سر ادواردو ضربه وارد شده است تا جراحاتی همچون جراحات ناشی از پرش از ارتفاع بر روی سر وی ایجاد شود.»

قدیری ابیانه بلافاصله پس از این حادثه اطلاعیه‌ای از طریق انجمن اسلامی فارغ التحصیلان ایتالیا در ایران و روزنامه سراسری ایران می‌دهد که اعلام می‌کند ادواردو مسلمان و شیعه بوده است و بر اثر توطئه صهیونیست‌ها به شهادت رسیده است. اما رسانه‌های ایتالیا به طور هماهنگ مسلمان بودن ادواردو، عقاید و حتی سفر او به ایران را سانسور کردند. این رسانه‌ها، ادواردو را فردی حساس، گوشه‌گیر، منزوی‌، خجالتی، معتاد و بیمار توصیف كردند. اکثر اسناد و شواهد مربوط به فعالیت ها و زندگی ادواردو هم از آرشیوها جمع آوری شد. حتی فیلم مستندی که توسط او درباره اسلام ساخته شده بود و در آرشیو کانال ۱ ایتالیا بود، از آرشیو این کانال خارج شد.

عده ای از جوانان ایرانی که از ماجرای ادواردو باخبر بودند به ایتالیا آمدند تا از شواهد موجود فیلم مستندی بسازند اما پلیس ایتالیا آن‌ها را به جرم تروریستی! خیلی زود از ایتالیا اخراج کرد اما فیلمی همراه آنان پیدا نکرد. مستندسازان به توصیه آقای قدیری ابیانه، فیلم‌ها را به فرد دیگری سپرده بودند تا در صورت دستگیرشدنشان توسط پلیس، آن فیلم‌ها نابود نشود. آن جوانان با همان فیلم‌های کمی که تهیه کرده بودند مستندی ساختند که تنها در کشور مستقل ایران به آن اجازه پخش داده شد. برخی روزنامه‌های ایتالیا که از گردانندگان اصلی ماجرا و سانسورکنندگان زندگی ادواردو بودند، سریع این مستند و جوانان سازنده‌اش را به تندروها نسبت دادند. این مستند 65 دقیقه‌ای ، تنها اثر جدی‌ای است که از ماجرای زندگی ادواردو وجود دارد. بعد از پخش آن مستند، فیلم حضور ادواردو در صف اول نماز جمعه تهران هم از آرشیوهای تلویزیون ایران پیدا شد و داستان واقعی ادواردو در جهان پخش شد.

دکتر قدیری ابیانه می‌گوید: «ادواردو از خطری که جانش را تهدید کرده بود، آگاه بود. ادواردو به دوستان مسلمانش، الن الکان یهودی (همسر اول خواهرش و پدر جان الکان جانشین جدید پدرش) را منشاء‌ خطر برای جان خود عنوان کرده بود،‌ ولی تصور می‌کرد چتر حمایت پدر مانع آن می‌شود که در زمان حیات پدر، او را به قتل برسانند. من خودم با او صحبت کرده بودم و به او هم در مورد امکان قتلش هشدار داده بودم، ولی او ضمن تایید خطر جانی برای خود به ویژه از سوی صهیونیست‌ها و بالاخص با هماهنگی الن الکان یهودی معتقد بود این خطر پس از مرگ پدر جدی خواهد شد.»

محمد عبداللهی از دوستان ادواردو درباره برنامه‌های آینده ادواردو می‌گفت: «ادواردو می‌گفت می‌خواهم به ایران بروم و پناهنده سیاسی شوم و در قم به فراگیری علوم دینی ادامه دهم. یک هفته قبل از خبر فوت ادواردو ، با هم نشسته بودیم و سوره بنی اسرائیل از قرآن را به زبان ایتالیایی می‌خواندیم. ادواردو به من گفت می‌خواهد زبان عربی را فرابگیرد تا بتواند بهتر قرآن را -که به زبان عربی است- درک کند. ادواردو از خواندن قرآن لذت می‌برد و معتقد بود اگر بتواند عربی را یاد بگیرد و قرآن را بدون نیاز به ترجمه بفهمد لذتش در فهم قرآن دوچندان خواهد شد.»

ادواردو دو روز قبل از شهادتش با دو كشيش در استان توسكانا در مورد اسلام ملاقات داشت و به همين مناسبت از يكی از دوستان مسلمان خود خواسته بود تفاسيری را كه در مورد آيه "جاء الحقّ و زهق‌الباطل انّ الباطل كان زهوقا" «حق می‌آید و باطل محو می‌شود. باطل محو شدنی است» وجود دارد در اختيار او قرار دهد.

سه سال بعد از کشته شدن ادواردو، پدر ادواردو در سال ۲۰۰۳ فوت کرد.

مادر یهودی ادواردو، با دادن مبلغی در حدود ۵۰۰ میلیون دلار به مارگاریتا، که در مقابل ثروت افسانه‌ای خانواده آنیلی بسیار ناچیز بود، با فریب او، امضای عدم سهم داشتن او را در ارث می‌گیرد. خواهر ادواردو از دست مادر خود در دادگاه شکایت می‌کند اما راه به جایی نمی‌برد!

مارگاریتا، خواهر ادواردو

با نقشه مادر یهودی ادواردو، ارث پدر ادواردو، جیووانی آنیلی، عملا به سه فرزند اول مارگاریتا یعنی جان، لاپو و جینورا، از همسر اولش که یهودی صهیونیست بود، رسید. ۲ یهودی وارد شده به خاندان آنیلی، با حذف کردن موانع، کل ثروت‌های خاندان آنیلی را از این خاندان خارج کردند و تصاحب کردند و چند کشته روی دست این خاندان باقی گذاشتند، از جمله ادواردو.

حضور فرزندان مارگاریتا در مراسم ختم پدر ادواردو

پنج فرزند دیگر مارگاریتا آنیلی، یعنی ماریا، پترو، آنا، سوفیا و تیتانا، که از همسر مسیحی مارگاریتا بودند، عملا از آن ارث هنگفت پدربزرگ جز همان مقدار ناچیز بهره‌ای نبردند.

مارگاریتا آنیلی و همسر مسیحی‌اش و ۵ فرزندشان

کنت لوکا در ۳ آوریل ۲۰۰۷ (‌۱۳ فروردین ۱۳۸۶) در سن ۵۷ سالگی کشته می‌شود. ساعت دو نیمه شب با تماس تلفنی از خانه خارج می‌شود. بدن خونین لوکا زیر پل نزدیک خانه لوکا پیدا می‌شود درحالی که آثار خون کنت لوکا روی پله‌های پل که به زیر پل راه داشت به جا مانده بود. لوکا از نظر جسمانی قوی‌تر از ادواردو بوده و مقاومت‌هایی از خود نشان داده است و زخم‌هایی بر بدن او به جا مانده بود.

مادر ادواردو در سال ۲۰۱۹ فوت می‌کند.

در کتاب آسمانی قرآن، همان کتابی که ادواردو با خواندن آن به دین اسلام ایمان آورد، در آيه ۱۲ سوره محمّد آمده است: همانا خدا كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند را به باغ‌هايى داخل مى‌كند كه از پاى درختانش نهرها جارى است، و كسانى كه كافر شدند استفاده می‌کنند و مى‌خورند همانگونه كه چهارپايان مى‌خورند و آتش جايگاهشان است.

«زمانی كه ما در آن زندگی می‌كنیم زمان انحطاط ارزش‌هاست. تنها هدف و اسطوره، پول جمع كردن است. پول‌پرستی بسیار بدتر از مواد مخدر است. ما همه از رواج مواد مخدر درمیان جوانان نگرانیم، اما متوجه نیستیم كه به سمت دنیایی می‌رویم كه اساس آن بر پایه مقدار حساب بانكی افراد است. اما همه اینها رو به پایان است و به اعتقاد من در آینده بعد از یك شبه رنسانس وارد عصری می‌شویم كه دیگر بر پایه خردگرایی و تجربه گرایی دكارت نیست. ما نباید فراموش كنیم كه استثمار انسانها از طبیعت، مقدمه‌ای برای بهره‌كشی انسانی از انسان دیگر است. درست نیست صنعت اتومبیل‌سازی كه وظیفه‌اش زندگی‌دادن به میلیون‌ها خانواده است بر عكس عمل كند.
به اعتقاد من پول باید وسیله باشد نه هدف...»

ادواردو آنیلی